سکوت فریاد من است | ||
دل تنهایم میخواهد که بداند بی تو ایا زندگی هم هست اینجا زیر این سقف ایا نفسی می ماند دل تنهایم مدتی است زیر لب می گوید ایا کسی اینجا هست من چه تنهایم هیچ کسی پاسخم را نشکفت هیچ حسی به سکوتم نشکست هیچ مرغی ز درخت هم نپرید ماه هم عاشق شده بود به دلم افتاده که تو بر میگردی که دلم تنها نیست که غزل میخوانی دلم من می پرسد به کجا رفتی تو پاسخش را کشتی به چه سویی رفتی دل من میخواهد که بداند بی تو ایا مرغ شب هم تنهاست تو چه حسی هستی رفتنت مرثیه باران است ماندنت رقصه قناریهاست از چه بویی هستی که خیالم خفته است من پر از بیداری تو در اوجم هستی زده ام سنگ به دل که شوم چون تویی سنگ دل نشود رام دلم که نشد رام دلت من در این لحظه پاسخ دل گفتم که دگربی او ،تو همه جا تنهایی دل من میخواهد که بدانی بی تو به چه اندازه دلم تنگ تو بود و تو هرگز نفهمیدی عمرم به فنای دل طوفان زده ی صحرا بود برو بگذر از من که دگر هیچ برایم مرده است که دگر تاب و تحمل هم نیست برو تو که رفتی به سلامت گذری از من کن گذری رو به سکوت دل غمگینم کن که نه حالی ز سر زلف تو دارد نه دلی از شوق وجودش ز تو خواهد تو همان مرغ امیدی به هوای تو پریدم ز برایت من شکستم همه عهدی که در این دیر ببستم از برایم تو نمانی غم دل هم تو نخوانی چه دعا ها چه نیازها که نکردم که بمانی برو بگذر از سر من تو گذر کردی ز شب هم ز شب و دل همه عشقم برو هستیم فدایت دگر از دل صدایی بر نیامد دگر ایا زندگی هست به کامی خوش نیامد تو که رفتی دل ز تو مرد پاسخ خود را ز عمل شست و در اخر فهمید که بی تو در اینجا زندگی نیست [ چهارشنبه 90/1/24 ] [ 4:30 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |